8 سال مثل باد از جلو چشمانم گذشت
سه شنبه, ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۹:۰۴ ب.ظ
دستش را که بالا بردی ، دلم ریخت. 8 سال مثل باد از جلو چشمانم گذشت.
یادش بخیر چه شور و شوقی داشتیم. همه مسخره مان می کردند.متلک بارمان می
کردند که : "نصفه شبی تبلیغات می چسبانید که چی؟ معلوم است رای نمی آورد!
قد و قواره اش به این حرف ها نمی خورد... خودتان را خسته نکنید!"اما ما
خسته نبودیم.اصلا ما خسته نمی شدیم. تو حرف آقایمان را می زدی ، دلمان خوش
بود عزیزمان بعد از مدت ها نفس راحتی می کشد و لبخندی می زند.چطور خسته می
شدیم در حالیکه لحظه به لحظه لبخندش از ذهنمان می گذشت.
یا علی . . .
منبع
- ۹۲/۰۲/۳۱
لطفا برای تاثیر گذاری بیشتر وبلاگ من را هم لینک کنید
سلام برادر شما رو لینک کردم
http://drjalilyy.blogfa.com